جدول جو
جدول جو

معنی پس او - جستجوی لغت در جدول جو

پس او
پجر، آب غوره ی آمیخته با تفاله که برای خلوص و پاکی آنرا از صافی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس رو
تصویر پس رو
پس رونده، پیرو
فرهنگ فارسی عمید
(اَ غَ)
مخفف پس رونده. پی رو. تبع. تابع. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (صراح اللغه). تبیع. (دهار) (منتهی الارب). آثف. (مهذب الاسماء). تألی. (منتهی الارب). مقتدی، مأموم:
همه گر پس رو و گر پیشوائیم
در این حیرت برابر می نمائیم.
عطار.
سته. پس رو قوم. استتلاء، پس رو چیزی شدن خواستن کسی را. تلو، پس رو چیزی. (منتهی الارب) ، دنبال:
دعای خالص من پس رو مرادتو باد
که به زیاد توام نیست پیشوای دعا.
خاقانی.
- پس روان، اتباع. اخلاف. قطین. حشم. (دهار). امت. توابع. اعقاب. آل. تبع. ستل. داجه، پس روان لشکر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ گَ)
رجوع به پس افکند شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
رجوع به پس افتادن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس سو
تصویر پس سو
قسمت عقب بدن موخر بدن، خلف از جهات ست مقابل پیش سو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس رو
تصویر پس رو
پس رونده پی رو تابع، دنبال
فرهنگ لغت هوشیار
ذخیره اندوخته پس افکندن پس انداز پس او گند، آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخت نشده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
ذخیره اندوخته پس افکندن پس انداز پس او گند، آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخت نشده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
عقب افتادن تاخیر، عود مرض در حال نقاهت نکس، افتادن بپشت و مردن غش کردن یا مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس از
تصویر پس از
بعد از
فرهنگ واژه فارسی سره
تحقیر شده، دماغ سوخته، چوب به دردنخور، گونه ای بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
آبی که پیش و بعد صرف غذا با آن دست ها را شویند
فرهنگ گویش مازندرانی